درباره تاریخ، تاریخنگاری و نیروهای نهفته در بطن جامعه
به میزبانی فصلنامه فریدون
مضامین مطرح:
- گروههای سیاسی پنجاه و هفتی در مخالفت با سیاستهای آزادسازی (لسهفر) پا به صحنه تاریخ گذاشتند. اگرچه تاکید آنها بر مخالفت با نظام بازار آزاد در اقتصاد بود، اما میتوان دید که در اجتماع و فرهنگ هم با آزادسازی از جمله سیاست آزادسازی پیکر زن، مخالف بودند.
- اگر میگوییم پنجاه و هفت باید تمامشده تلقی شود، برای این است که به لحاظ خروجی تاریخی کاملا شکست خورده و انقلاب ملی ژینا تا این لحظه، گستردهترین «نه!» به صدر و ذیل سیاستهای پنجاه و هفتی بوده است.
- اگر نخبگان ما در همسویی با اسلامگرایان پنجاه و هفتی جهت گرفتند، علتش فراتر از انگیزشهای فردی در آنها، بلکه عموما انگیزشهایی برخاسته از خاستگاه اجتماعی آنها بوده است. لاجرم، برخی از آنها که سالها بعد به رفتار خود نگریستند، از کار خود متعجب و شرمنده شدند. با این حال، عموم چهرههای آن فتنه شوم، از کار خود عذرخواهی نکردهاند.
- فرهنگ سیاسی پنجاه و هفت را میتوان نوعی «ضدفرهنگ» (counter culture) تلقی کرد؛ این جریانهای ضدنظم یا ضدفرهنگ که همواره علیه جریان اصلی موضع خصمانه میگرفتهاند، در تاریخ دراز کشور ما، سنت درست کردهاند. سازمانهای شیعه در تنوع تاریخی خود، چیزی جز «ایدئولوژی اپوزیسیون» نبودهاند.
- تاریخ اگر تابع قوانین سفت و سخت مانند آنچه مارکس یا هگل میپنداشتند نیست، با این حال مملو از الگوهای تکرارشونده است. اینکه گروههای اجتماعی بر مبنای الگوهای تکراری رفتار میکنند، تاریخنگاری را به یک «علم» تبدیل میکند؛ علمی که تا حدی روشن میسازد در بزنگاههای تاریخی، چه انتظاری از گروههای بزرگ اجتماعی میتوان داشت.